سلااااااااااااام من برگشتمممم بالاخره!! نت یه چند روزی هست که درست شده اما من تنبلی کردم
برای نوشتن!:)))) همین الان دیگه با شیطان درونم گلاویز شدم و بردمش!!:))
خب اووول از نتیجه ی کنکور بگم که خییلی سورپرایز شدم!! "کاردرمانی" یه جای خووب قبول شدم و یه
نتیجه ای بود که به شددت منو خوشحال کرد هرچند که راهم دور میشه و مشکلات خاص خودشو داره
اما فکر میکنم 4سال فرصت و تجربه ی خوبی یه برای من !
یه رشته ی نوپا که هنوز 30 سال هم از ورودش به ایران نمی گذره و یه کار مستقل میتونه دنبالش باشه
و مهم تر اینکه فقط چند تا دانشگاه اونم به تعداد کم ، تو این رشته چذب میکنن و دلایل دیگه که تقریبا
اکثر شرایط یه شغل و رشته ای که دوست داشتم رو برام فراهم میکنه!
ثبت نام هم انجام شد و خوابگاه هم اینترنتی تایید شد ... فعلا به مرحله ی حضوری نرسیدم و هفته ی
بعد باید بارو بندیلمو بردارم و کلا برم اونجا!!
بیشترین سوالی که این چند وقت جواب دادم این بود که "این رشته کلا چیه؟؟" :))) خب طبیعی هم
هست که اکثرا شاید اطلاعات در موردش نداشته باشن چون یه چیزی نیست که خیلی زیاد باشه و
باهاش زیاد برخورد کرده باشن همه.
دیروز هم کارنامه ی سبزمو دیدم رشته هایی مثل تغذیه و رادیولوژی و علوم آزمایشگاهی هم میتونم برم
ولی هرجور با خودم کلنجار میرم رشته ی خودم یه سری مزایایی داره که اونجاها بعضی هاشو ندارن!
بخاطر همین هم اونا رو بعدش زده بودم کلا! حالا باز صحبت میکنم ولی فکر نکنم که بخوام عوض کنم!
این مدت هم دنبال کارای مختلف و مدارک و خرید یه سری وسایل و اینام . و اونقدر فاصله ی بین قبولی
و رفتن کمه که هنوز هم درست و حسابی با خودم کنار نیومدم که باید خوشحال باشم یا ناراحت!
همه میگن بعد یه مدت کاملا عادی میشه برات و در حدی میشه که دلتنگ اونجا میشی تو تعطیلات!
فعلا پناه بر خدا میرم ببینم چی میشه:)
از این بحث که بیام بیرون میرسم به مهمونی های بسیااااااار زیاد تو این چند وقت! چون تعطیلات آخره و ما
هم که اکثر اوقات قبلش مشغول مهمون داری بودیم و خودمون خیلی اینور و اونور نرفته بودیم و به بهانه ی
اینکه من دیگه نیستم!! ، کلییی مهمونی ها و تفریح و گردش های مختلف دسته جمعی و فک و فامیلی
رو ترتیب دادیم در حدی که منی که عاشق اینجور دورهمی هاا چه خونه ی خودمون چه بقیه ، هستم ،
خسته شدم از اینکه اینهمه شلوغ پلوغه دور و برم همیشه!! ولی خب الان دیگه به حد نرمال برگشتیم
و از اون شلوغی های یهویی و پشت سر هم کم شده دیگه.
لیست کارایی که باید انجام بدم و وسایلی که باید با خودم ببرم و مدارک و... رو نوشتم!چون این مدت بیشتر
بخاطر همون شلوغی ها به شددت آلزایمر دارم و یادم میره همه چی! اینجوری خیالم راحت تره.:)
و دنبال این کارام دیگه:)
این مدت به همون بهانه ی همیشگی این چند وقت که "من دیگه نیستم" خونه تکونی آخر شهریور رو هم
انجام دادیم!! هرچند که سریع به همون حالت برمیگرده! اما خب بعد از تموم شدنش منو خواهرم کلییی ذوق زده
شدیم که چقدررر خوب شده و یه مقداری هم تغییر دکوراسیون دادیم با همفکری هم و دور از چشم مامان! که
اتفاقا خیییلی هم خوب شد و کلی خوشگل شد و مامان هم دیگه گیری نداد بهش!!!
چند روز هم غذاهای شام پای من بود و شامی و ماکارونی و املت یا مواد مختلف سرخ کردنی غذاها رو من سرخ
میکردم .به همه هم تاکید میکنم که آخرین لحظاته که دستپخت منو میخورن و قدر بدونن و لذت ببرن:)))))
حالا یکی ندونه فکر میکنه من چقدررررر آشپززززم!!!:))))))) ولی از پیشرفتم تو این زمینه راضیم!:)))
- ۹۴/۰۶/۲۶