شلوغی های ذهن من!

بلند بخوان مرا ، نترس از اینکه غلط بخوانی

شلوغی های ذهن من!

بلند بخوان مرا ، نترس از اینکه غلط بخوانی

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش.
اگر مهربان باشی ، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند... ولی مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی ، فریبت میدهند...ولی شریف و درستکار باش.
نیکی های امروزت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش.
بهترین های خودت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و درنهایت می بینی که هرآنچه هست و نیست ، بین تو و خداوند است نه میان تو و مردم...

"حضرت علی (ع)"

آخرین مطالب
نویسندگان

بسیار سفر باید:)

سلاااااااااام

من دوشنبه ظهر از مسافرت اومدم ولی به دلیل درگیری های این چند روز نتونستم بیام اینجا و بابت دیر

تایید کردن نظرات واقعا :)

تو مسیر رفت که با اتوبوس بودم ، تونستم یه کتابی که نصفه کاره مونده بود رو تموم کنم و بقیه ی زمان

هم بیشتر به نگاه به بیرون!! و ارتباطات با بقیه گذشت و با چند نفر آشنا شدم:) 

فقط دو تا مشکل داشتم.یکیش اینکه تو اتوبوس یا حتی باماشین شخصی کلا نمیتونم بخوابم در طول مسیر!

و از این 8ساعتی که تو راه بودم ، هیچی شو نتونستم بخوابم و نهایتش چشمامو میبستم چند دقیقه ولی

کاملا حواسم به همه ی صداها و اطرافم بود!!!

یه مشکل دیگه هم اینکه بوی سیگار راننده ها و همراهاشون به شدددددت اذیتم میکرد و تا میومدن رد شن ،

مجبور بودم تا چند دقیقه بعدش هم بینی مو با دستمال بگیرم!! حتی موقع ناهار هم یکی شون از دور و برم

رد شد ، دیگه نتونستم بقیه ی ساندویچمو بخورم!!:((( 

با یه دختر کوچولو که رو به روم بود ، دوست شدم و البته با مامانش! و کلییی باهم صحبت کردیم و خندیدیم

یه پسر بچه ی فوق العاده گوگولی هم بود تو اتوبوسمون که رفت با راننده دوست شد و هم صحبتش شده

بود:))) میگفت میخوام دندونپزشک بشم بعد دندون های شما رو برای اینکه یه بار ما رو سوار اتوبوستون

کردین و بردین مسافرت ، رایگان درست میکنم:)))) مامانش میگفت کلا تو مدرسه و همه جا از بس شیرین

زبونی میکنه ، هممه دوسش دارن..فوق العاده باحال و سر وزبون دار بود:)))) تقریبا با این زبون و حرفاش

مخ همه رو زد اونجا:))))))

سفر هم با کلیییی گشت و گذار و دیدار و مهمونی گذشت و عاااااالیییییی بود کلا... تجربه ی خیییلی

خوبی هم برای من بود تو زمینه های مختلف... کلااا خیییلی خوش گذشت بهم:)

این چند روز هم یه کم کارها زیاد شده و همه ی فامیل هم اومدن و مهمونی و رفت و آمد و ایناست .

پ.ن: خییییییییلی خوشحالم که خیییلی ها رو دارم از نزدیک می بینم و بی نهایت بهم انرژی دادن واقعا

واااقعا احساس میکنم خییلی بهتر شد اوضاعم ..

پ.ن: درست تو لحظاتی که داشتم پشیمون میشدم و کم آورده بودم با دوتا اتفاق خوب خدا حالمو خوب

کرد و منو تو اون راه نگه داشت..خدایا مرسیی:)



  • ۹۴/۰۶/۱۲
  • یک من...

نظرات (۳)

سلام
دلمان بسی برات تنگ شده:((
پاسخ:
سلام
عزیییییزم من بیشترررر:-*
بعضیا خیلی بد بوی سیگار میدن!
آخی پسر گوگولیه ^_^
خداروشکر حسابی خوش گذشته :)
پاسخ:
خیییلی دیگه بعضیا اقتضاحن!! با توجه به سوابق قبلیم , همین که غش نکردم , شانس اوردم!!:))))
فوق گوگولی بود بچه:*
بععععععله عاااالی بود:)
اووووف بوی سیگار واقعا رو اعصابه:||||
خوبه که خوش گذشته:)
پاسخ:

  آره واقعااااااااا ://

بلییییی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی